حرفی نمیزنم؛

سرم را به دیوار میکوبم

رد ناخن هایم غذاب میدهد پوست دستانم‌را

گلویم از تشنگی چنگ میزند

زبانم از فرط سخن لال مانده.

پاهایم از متراژ  خیابان ها سست شده.

دستانم گرمایی ندارد

اما چشمانم.

چشمانم؛

به خندیدنت. 

به آغوشت.

به باد میان گیسوانت.

بعد از رفتنت؛

عادت ندارد.

چشمانم،به نبودنت عادت 

ندارد.

#احمد_بیگی

#احمدبیگی

#هیسطنی


بی تو بهارم را باد برده

چگونه عشق را معنا کنم؟

ندارد ,باد ,آغوشت ,میان ,گیسوانت ,  ,باد میان ,به باد ,آغوشت به ,میان گیسوانت ,گیسوانت بعد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امنیت تلفن همراه جراحی ریبایی زنان برای نفس دانلود کتاب دانشگاهی پی دی اف pdf سجاده فرش پاریس نـــیــان سان اندرس طرح داناب هرمزگان فروش کالای ساختمانی از دیروز تا امروز